top of page

کوکب سیاری به نام ایرج افشار


(2011.MAI)

کوکب سیاری به نام ایرج افشار

سیروس علی نژاد

ایرج افشار پس از طی یک دوره بیماری خونی روز چهارشنبه 18 اسفند در ۸۵ سالگی در تهران درگذشت

مردی که تجسم تلاش و زندگی بود ناگهان از همه تلاشها بازماند. مردی که "هر بیشه و هر پل آوازش را می شناخت" ناگهان توقف کرد. می گفت بیشتر از آن خوانده است که نداند با مرگ رویارویی نباید کرد.

ایرج افشار درست مثل دوست دیرینه اش همایون صنعتی که ناگهان یک روز احساس کرد تمام شده است، تمام شد. همایون صنعتی فقط از آن جهت به یاد نیامد که از کلاس اول دبستان دوست ایرج افشار بود، شاید بیشتر از آن جهت هم به یاد آمد که ایرج افشار مانند او از نسل اعجوبه ها و دایناسورها بود.

ایرج افشار مردی بود که از سالهای دهه بیست، هم در عرصه فرهنگ و هم در عرصه طبیعت و کوه و کمر ایران حضور داشت. کوره راههای ایران نقش پایش را می شناختند؛ پرت افتاده ترین راهها را می شناخت. کوهستانی نبود که نرفته باشد. بیابانی نبود که در ننوردیده باشد. خودش می گفت "جهان بگشتم و آفاق سر به سر دیدم ولی صفت جهاندیدگی نیافتم و در نوشتن هیچ چیز به دروغ نگراییدم".

فرهنگ عرصه ای عمومی است. از وجودش در عرصه فرهنگ، همه با خبر می شدند. حضور تاثیرگذارش در مجله سخن، راهنمای کتاب، یغما، آینده و چندین مجله و نشریه دیگر، درست مانند حضور در کتابخانه ملی و کتابخانه مرکزی و تحقیقات ایران‌شناسی که چندی رئیس آن بود و بیشتر از آن عاشق آن، همه را از وجودش با خبر می کرد.

اما کوه و کمر عرصه خصوصی او بود که با جمع دوستان مخلص یا به همراه افراد خانواده اش در آن حضور می یافت و تنها وقتی سفرنامه می نوشت شاید دیگران از آن با خبر می شدند. کوره راههای ایران را همان جور می شناخت که هر کس در هر جای جهان اگر یک خط درباره تاریخ و فرهنگ ایران نوشته بود.

اگرچه ایرج افشار یک آرشیویست بی نظیر بود و بسیاری از نامه ها را نگه می داشت، اما بیش از آن عاشق چاپ بود

بوم و برزن ایران را اگر هزاران کیلومتر از تهران دور بود همان اندازه دوست داشت که فرهنگ و تاریخ آن را حتی اگر هزاران سال با امروز فاصله می داشت. حوصله او در یافتن هر چه درباره تاریخ ایران نوشته اند به همان اندازه بود که رفتن به بیابانها و پرت افتاده ترین راهها به وجه جستجو در معماری یک بنای کهن و قدیمی یا پیدا کردن تاریخ یک سنگ نبشته حتا یک سنگ قبر و مانند آنها.

دکتر قاسم غنی در نامه ای به دکتر محمود افشار (پدر ایرج) به حال او که دایم در سفر است غبطه می خورد و می نویسد: "خوشا به حال سرکار که حکم کواکب سیار را پیدا کرده هر روز در افقی طالع می شوید"، اما در واقع هیچگاه در ایران هیچ کس به اندازه خود ایرج افشار حکم کوکب سیار را پیدا نکرده و شاید در این زمینه فقط رفیقان راهش؛ منوچهر ستوده، اصغر مهدوی، احمد اقتداری، عباس زریاب، امیر کاشفی، همایون صنعتی و حافظ فرمانفرماییان به پایش می رسیده اند.

راه رفتن و گشت و گذار و عبور از کوه و صحرا و دیدن عجایب و غرایب تنها سرگرمی او بود. کار جدی اش در عرصه کتاب بود. بیشتر عمر خود را صرف خواندن و نوشتن کرد. همواره در حال خواندن و نوشتن بود. آنقدر می خواند و می نوشت که اگر بگویم هفتاد سال از عمرش را صرف خواندن و نوشتن کرده اغراق نگفته ام. همچنانکه اگر بگویم او نه هشتاد و پنج سال که یکصد و هشتاد و پنج سال عمر کرد نادرست نیست. او واقعا سه برابر ذهن یک آدمی از ذهنش کار می کشید.

فهرست آثارش که در کتابچه ای منتشر شده چندان دراز است که ما حوصله خواندن آن را هم نداریم. هر وقت به آن کتابچه فکر می کنم (چون این روزها هرچه گشته ام پیدایش نکردم) از حجم کارهای او وحشت می کنم. آن کتابچه، "عمر پربار" را برای ما معنی می کند. پژوهیدن، جستجو کردن، یافتن و نوشتن کار همیشگی اش بود و همه اینها را از آنجا داشت که یک آرشیویست بی نظیر بود.

بیست، بیست و پنج سال پیش، یک روز در دفتر مرتضی ممیز دنبال مطلبی که چهل پنجاه سال پیش در یک روزنامه کهنه چاپ شده بود می گشتیم. اوراقی از مجله ها و روزنامه ها در درون یک پرونده تلنبار شده بود، گرد گرفته و خاک خورده و رنگ و رو رفته.

کلاس اول را در تهران خواندم در مدرسه زردشتی ها. آنجا، روز اول که رفتم سر کلاس، دیدم یک بچه ای کنار دستم نشسته، گفتم تو کی هستی، گفت ایرج افشار. حالا هفتاد و هفت هشت سال می شود که با او دوستم

همایون صنعتی، تابستان 2008

گفتم آفرین بر تو که اینها را نگه داشته ای. من متاسفانه بعد از مدتی همه چیز را دور می ریزم و در زمان نیاز دیگر به آنها دسترسی ندارم. گفت من این شیوه را به ایرج افشار مدیونم. وقتی در کتابخانه مرکزی با او کار می کردم به ما یاد داد که هیچ ورق پاره ای را دور نریزیم. "بگذارید داخل یک پوشه بماند، حتما یک روز به کار می آید".

گرچه ایرج افشار یک آرشیویست بی نظیر بود و بسیاری از نامه ها را نگه می داشت، اما بیش از آن عاشق چاپ بود. به محض اینکه فرصتی می یافت هر چه داشت به چاپ می داد. نوشته های خودش را هم سریع به چاپ می سپرد و نمی گذاشت خاک بخورد.

در سالهای دهه شصت یک روز در دفتر مجله آدینه پیدایش شد. این به گمانم اولین دیدار ما بعد از انقلاب بود. من او را از زمان خبرنگاری و از اواخر دهه 40 می شناختم. آن سالها مجلات زیادی منتشر نمی شد و کسی که انگشتش برای نوشتن می خارید نمی دانست چه بکند.

او هم احتمالا چندین نوشته روی دستش مانده بود. بعدها شمار مجلات زیاد شد و از جمله من دست اندرکار نشریه "سفر" شدم که از همان روز اول ایرج افشار همکارش شد. یک روز که درباره سفرها و سفرنامه هایش با او گفتگو می کردم پرسیدم آیا سفرنامه هایش محدود به همین هایی است که ما چاپ کرده ایم یا بسیاری چاپ نشده مانده است؟ گفت: "من هرچه می نویسم فوری چاپ می کنم. حوصله نگه داشتن دست نویس را ندارم. بنابراین جز بعضی یادداشتهای پراکنده و یادداشت سفرهایی که یکی دو سال پیش رفته ام، مطلب چاپ نشده ای نزدم نمانده است".

ایرج افشار قرار بود در ماه سپتامبر ۲۰۱۱ در رشته تاریخ از دانشگاه اسکاتلند دکترای افتخاری بگیرد

اگر همین عشق به چاپ نبود نامه های پاریس و بسیاری نامه های دیگر را از او نداشتیم. اساسا ما شناخت تقی زاده و مصدق را به اندازه زیادی مدیون ایرج افشار و همین عشق او به آرشیو و سپس چاپ اسناد و مدارکش هستیم. حتم دارم که پی گیری های علی دهباشی سبب شده است که در ده سال اخیر هرچه یادداشتهای ایران شناسی تهیه کرده بوده را نیز به چاپ داده است.

ایران شناسی و تحقیقات ایرانی پاره ای جدانشدنی از وجود او بود. آنها که از زمان ریاستش بر کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران او را می شناسند می دانند که چه زحماتی در راه برگزاری کنگره های ایران شناسی و برگزاری جلسات بزرگداشت نویسندگانی مانند هدایت و نسیم شمال کشید. جلساتی که او در آن سالها برپا کرد به حدی پربار بود و با حضور محققانی تشکیل می شد که به یقین برگ زرینی در تاریخ دانشگاه تهران به حساب می آید.

همه آنچه درباره افشار گفتم، شاید به غیر از ایران شناسی از حواشی کار و فعالیت او بود. تخصص او همین ایران شناسی بود و کتاب شناسی و نسخه شناسی و کتابداری. به همین جهت چندی رئیس کتابخانه ملی شد و بعد رییس کتابخانه مرکزی دانشگاه. درباره تخصص او باید کتاب شناسان و نسخه شناسان بنویسند.

من همواره او را روی دو پا و در حال راه رفتن دیده ام. می گفت خداوند دو تا پا به آدمیزاد داده است که راه برود. این اواخر هم که در بستر افتاد، باور نمی کردم که از پا افتاده باشد. تلفنی احوالش را می پرسیدم. در روزهای آخر هم که باورم شد، علی دهباشی نگذاشت به دیدارش بروم. گفت حیف است تصویر او در ذهنت خراب شود. شاید درست می گفت اما احساس غبنی که حالا سرریز می کند از آن تصویر خراب، خراب کننده تر است.

  • کوکب سیاری به نام ایرج افشار

ا

مرور زندگی ایرج افشار، ایرانشناس و پدر نسخه شناسی ایران

خداداد رضاخانی

ایرانشناس مقیم لندن

ایرج افشار در هشتاد و پنج سالگی در تهران درگذشت

امروز، دنیای علم و فرهنگ ایرانی با مرگ ایرج افشار، داغدیده شد. بعد از چندماه بیماری، ایرج افشار در حالی که فرزندان، دوستان، و دوستدارانش در کنارش بودند، جهان را در بعد از ظهر روز چهارشنبه، ۱۸ اسفند ۱۳۸۹ وداع گفت.

مرگ او ضايعه ای است که شايد تا سال ها و حتی دهه ها در ايران جبران ناپذير باشد. ایرج افشار به معنای واقعی «ايران» شناس بود؛ يعنی نه شرق شناسی که ايران را به ديده پديده ای قابل توجه می نگرد، بلکه متخصصی که زندگيش را وقف شناختن ايران کرده بود. ايران زمينی که شناخت او از آن، به معنی دهه ها مسافرت در سراسر خاک کشور ايران و کشورهای همسايه اش بود.

افشار همه جای ايران را «می شناخت»، در هر ده و شهر و قصبه ای آشنا و دوستداری داشت، و بسياری از دوستان و دوستداران و مهمانانش، خاطره هايی فراموش ناشدنی از مسافرت با او و اتراق کردن در خانه های انسان هایی با صفا و صميمی دارند که در خانه شان را به روی استاد ايرج افشار و هرکس که به او مربوط بود، می گشادند.

اما در اين مختصر، به جای ذکر بيشتر از خاطرات شخصی از ايرج افشار که الان فشرنده قلب نويسنده اين سطور هستند، به زندگينامه مختصری از او و خدمات بی شمارش به ايران شناسی می پردازيم. مشخص است که اين نوشته نمی تواند کامل باشد، هم به دليل دانش کم نويسنده، هم به دليل اينکه فهرست کتاب هايی که در نوشتن، ويراستاری، يا انتشارشان می شود اثر دست ايرج افشار را ديد، خودش کتابی است قطور که اتفاقا" به همت پسرانش چاپ هم شده است.

ایرج افشار، پسر محمود افشار یزدی و نصرت برازنده، متولد سال ۱۳۰۴ در تهران بود. پدرانش البته از افشاران یزد بودند.

تحصیلات ابتدایی و دبیرستانی را در دبیرستان های بزرگ آن دوره، از جمله دبستان شاپور تجریش و مدرسه فیروز بهرام، که دبیرستان زرتشتیان بود، به پایان رساند. در دانشکده حقوق دانشگاه تهران که در آن موقع هنوز جدید بود، تحصیل حقوق کرد و در سال ۱۳۲۸ از آنجا فارغ التحصیل شد. اما مسلم است که از همان جوانی، علاقه خاصی به ایران شناسی و فرهنگ ایران داشت، و این خودش بی ربط به این نکته نیست که پسر محمود افشار بود که خود یکی از بزرگان فرهنگ ایران در قرن بیستم است و شاید بزرگترین خیّر فرهنگی ایران که موقوفاتش هنوز هم در منطقه محمودیه تهران قابل مشاهده است. موقوفاتی که پسرش آنها را به بهترین وجه سرپرستی کرد و از قبل آنها فواید زیادی به ایرانشناسی رساند.

در سال ۱۳۳۱، اولین مجله از چند مجله ای را که در طول عمرش پایه گذاری کرد انتشار داد. "فرهنگ ایران زمین" که سال ها در ایران منتشر می شد و امروزه هم نوای دوباره زنده شدنش را می شنویم، مجله ای بود که با همکاری استادانی همچون منوچهر ستوده و محمد تقی دانش پژوه، که مشوق اولیه ایرج افشار بود، سال ها محل انتشار مقالات مفید و عالمانه ای بود در مورد ادبیات، تاریخ، و فرهنگ ایران.

بسياری از آثار مهم او، تصحيح و چاپ مدارک تاريخی و ادبی ايران، از جمله کتاب های جغرافيايی و تاريخی مهمی بوده که امروزه بدون استفاده از آنها، هيچ محققی نمی تواند به تحقيق در مورد تاريخ ايران بپردازد.

مجلات ديگری که ایرج افشار قبل از انقلاب منتشر کرد شامل «بررسی کتاب»، «مهر» و البته «آينده» می شوند. دوسال پربار نيز سردبير مجله «سخن» بود که به صاحب امتيازی دکتر پرويز ناتل خانلری منتشر می شد و از اصلی ترين مجلات تخصصی ادبيات و فرهنگ ايران است که حتی تا امروز مطالبش مورد ارجاع و استفاده متخصصين قرار می گيرد.

مشاغل دانشگاهی

مشاغل دانشگاهی ایرج افشار از تدریس او در دانشسرای عالی در سال ۱۳۳۷ شروع شد؛ قبل از آن، چندی به عنوان دبیر در دبیرستان های تهران خدمت کرده بود.

اما از سال ۱۳۴۸ به موقعیت استادی رشته تاریخ در دانشگاه تهران رسید، سمتی که تا انقلاب ایران به آن ادامه داد. بعد از آن ایرج افشار بارها در دانشگاه های خارج کشور از جمله دانشگاه برن در سوئیس به عنوان استاد مهمان تدریس کرد، و بارها در موسسه ایرانشناسی اتریش و دیگر موسسات نظیر آن، کلاس هایی در مورد نسخه شناسی، خط شناسی، و ادبیات ایران ارائه داد.

مشاغل اداری

مشاغل اداری او از دوره کتابداریش در دانشکده حقوق، همان جایی که در آن تحصیل کرده بود، در سال ۱۳۳۰ شروع شد. بجز سردبیری مجلات مختلف، این تخصص در مدیریت کتابخانه ها به ریاست اولیه او به کتابخانه دانشسرای عالی، پیش از تدریس در آن، وبعد به ریاست کتابخانه ملی ایران در سال ۱۳۴۱ انجامید.

سال بعد از آن به ریاست مرکز ایرانشناسی دانشگاه تهران رسید و از سال ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۸، رئیس کتابخانه دانشگاه تهران بود. در این موقعیت، خدمات زیادی به پیشرفت علم کتابداری در ایران و نظم دادن به کتابخانه دانشگاه کرد که از جمله آن، به پايه گذاری قرائت خانه ايران شناسی و انتشار مجله کتابداری می توان اشاره کرد.

ایرانشناسی یکی از مهمترین تخصص های ایرج افشار بود

در زمينه نشر، ایرج افشار در پايه گذاری چند مرکز مهم نشر، از جمله «بنگاه ترجمه و نشر کتاب»، نقش اساسی داشت. همچنين در کنار دوستانش که بزرگترين خدمتکاران فرهنگی ايران بودند، در اداره بسياری از موسسات انتشاراتی ايران داخل بود.

اما يکی از اصلی ترين نقش های او، توليت بنياد موقوفات دکتر محمود افشار يزدی بود که از طريق آن، مجموعه ای از تحقيقات فرهنگی را در قالب کتاب های مستقل يا مجموعه يادنامه دکتر محمود افشار انتشار می داد. به علاوه همه اينها، ايرج افشار موسس نشر «دفتر تاريخ» نيز بود که مدريتش را پسر بزرگ او، که در جوانی در گذشت، به عهده داشت و ناشر بسياری از نوشته های تحقيقی در مورد تاريخ ايران بود.

نسخه شناسی

اما شايد بزرگ ترين و پربارترين جنبه زندگی ايرج افشار، اقدامات مختلف او در زمينه نسخه شناسی، سند شناسی، انتشار اسناد، و نگارش فهرست های مهم نسخه های خطی فارسی در دانشگاه ها و کتابخانه های مختلف ايران و جهان بود.

تعداد اينها به راستی از شمار بيرون است و علاقه مند به دانستن همه کتاب هایی که ايرج افشار در نگارششان دخالت داشت، بايد به فهرست کتاب های خود او مراجعه کند.

اما از مهمترين اينها می شود از فهرست نسخه های فارسی آرشيو ملی اتريش نام برد. بسياری از آثار مهم او، تصحيح و چاپ مدارک تاريخی و ادبی ايران، از جمله کتاب های جغرافيايی و تاريخی مهمی بوده که امروزه بدون استفاده از آنها، هيچ محققی نمی تواند به تحقيق در مورد تاريخ ايران بپردازد.

از جمله اينها می توان از مجوعه اسناد امير نظام گروسی، تاريخ عالم آرای عباسی، و يا ترجمه عتيق مسالک الممالک اصطخری به فارسی را نام برد.

تحقيقات و علايق ايرج افشار منحصر به تاريخ قديم نبود و آثار او در مورد دوره مصدق يا آثار اخير او در انتشار نامه ها و نوشته های بزرگانی مانند تقی زاده و بزرگ علوی نشانه ای از اين جنبه علاقه های اوست.

غير از اين، او همواره به تصحيح متون قديمی علاقه بارزی داشت و بسياری از متن های کلاسيک فارسی، از نوشته های تاريخی گرفته تا قصه حسين کرد شبستری، را به تنهايی يا به همراهی صاحبنظران جوانتر منتشر کرد.

انتشار نسخه های کمیاب

يکی از بزرگ ترين جنبه های علمی افشار، انتشار نسخه های کمياب يا ناشناخته فارسی در دور و بر دنيا بود و همه دوستداران و اطرافيانش را به نوشتن در اين مورد و انتشار آنها تشويق می کرد.

برای اين موضوع، گاهنامه ای را تحت پوشش بنياد موقوفات دکتر محمود افشار يزدی به راه انداخته بود که پژوهش های ايران شناسی نام داشت و در آن، از کشفيات دست نويس های جديد، تصحيح متون کمياب، و ديگر مسائل مربوط به ايران شناسی، مقالات و نوشته های بسياری منتشر می کرد.

امروز، تمام محققانی که از دانش او بهره بردند، همگی ناشرانی که حمايت او از کار خود را تجربه کردند، و همه کسانی که دوستدار او و فرهنگ ايران بودند، پدری را از دست دادند.

اين البته در ادامه سال ها عمر پربار او و تلاش هايش در انتشار مجلات مختلف، از «سخن» و «فرهنگ ايران زمين» گرفته تا «آينده» بود. حتی در زمانی که خود ديگر علاقه ای به انتشار مجله نداشت و بيشتر به کارهای تحقيق می پرداخت، مجلات مهم فرهنگی ايران نظير «بخارا» و نشريه تخصصی نسخه شناسی، «نامه بهارستان» هيچ گاه از نوشته های او در مورد ايران شناسی در جهان و يا معرفی و تصحيح نسخه و سندی جديد، خالی نبودند.

حمايت ايرج افشار از نويسندگان و دانشمندان جوان، و ناشران با علم و انصاف، مثال زدنی بود و الگويی برای کسانی که شايد بخواهند به جايگاه استادی نظير او برسند.

ایرج افشار و سفر

جدا از همه اينها، ايرج افشار به معنای واقعی اهل سفر بود. سال ها، دهه ها، در سراسر ايران مسافرت کرده بود و به قول معروف «وجب به وجب» خاک ايران را می شناخت.

او همچنين، بارها به اروپا مسافرت کرده بود و در دانشگاه ها و کتابخانه های معروف اروپايی تدريس و تحقيق کرده بود. همه اينها به علاوه مسافرت های سالانه به ايالات متحده که پسرانش در آن زندگی می کردند.

نتيجه اين همه مسافرت، بخصوص داخل ايران، چندين مجموعه بسيار شيرين و از نظر علمی مفيد و اساسی، از سفرنامه هایی بود که در آن، خاطرات مسافرت با بزرگان فرهنگ ايران به فلان ده و قصبه را به همراه مهمترين بررسی ها و برداشت ها از تاريخ و رسوم و فرهنگ منطقه همراه می کرد.

در مسافرت هايی که با او به مناطق مختلف ايران کردم، شاهد بودم که حتی در بار دهمی که از منطقه ای ديدن می کند، دقايق متعددی را به نوشتن يادداشت در مورد آنجا، صحبت با مردم محل، و بررسی منطقه می گذراند.

او بسياری از آنها را در يادداشت های خود به صورت مقاله يا کتاب منتشر کرد که از جمله بهترين منابع برای تحقيق در مورد فرهنگ ايران است.

امروز، تمام محققانی که از دانش او بهره بردند، همگی ناشرانی که حمايت او از کار خود را تجربه کردند، و همه کسانی که دوستدار او و فرهنگ ايران بودند، پدری را از دست دادند.

به روز شده: 12:39 گرينويچ - چهارشنبه 09 مارس 2011 - 18 اسفند 1389

ایرج افشار؛ ایرانشناس و کتابشناس ایرانی درگذشت

ایرج افشار، کتابشناس و پژوهشگر حوزه ایرانشناسی و مولف، مصحح و مترجم حدود ۳۰۰ عنوان کتاب درگذشت.

آقای افشار پس از طی یک دوره بیماری خونی در ۸۵ سالگی در بیمارستان جم تهران درگذشت.

اسکندرنامه، انجونامه، گاه‌شماری در ایران قدیم، و جستارها درباره نسخه خطی ازجمله آثار اوست.

ایرج افشار در سال ۱۳۰۴ در تهران به دنیا آمد و در دبستان زرتشتیان و شاهپور تجریش و دبیرستان فیروز بهرام تحصیل کرد.

او فرزند محمود افشار، روزنامه نگار و شاعر موسس مجله آینده، بنیادگذار موقوفات دکتر محمود افشار یزدی و یکی از استادان مدرسه دارالفنون بود.

ایرج افشار در سال های ۱۳۲۳ تا ۱۳۲۵ به عنوان مدیر داخلی مجله آینده فعالیت داشت و پس از درگذشت پدرش، سردبیری این مجله را بر عهده گرفت.

آقای افشار در سال ۱۳۲۸ با ارائه رساله اقلیت ها در ایران در رشته حقوق قضایی از دانشکده حقوق دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد.

سردبیری مجله سخن به صاحب امتیازی پرویز ناتل خانلری، مدیریت مجله کتاب های ماه (که با همکاری موسسه انتشاراتی فرانکلین منتشر می شد)، سردبیری مجله راهنمای کتاب (به صاحب امتیازی احسان یارشاطر) از جمله فعالیت های او در حوزه مطبوعات پیش از انقلاب ایران بوده است.

ایرج افشار مجله کتابداری، نشریه کتابخانه مرکزی تهران را راه اندازی کرد و مدتی مدیر فنی دوره کتاب‌داری "شورای خواندنی‌های نوسوادان" (کمیسیون ملی یونسکو) بود.

او همچنین مدتی ریاست کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران و ریاست مرکز ملی کتاب وابسته به کمیسیون ملی یونسکو را بر عهده داشت.

ایرج افشار همچنین عضو هیئت ناظر دانش‌نامه ایرانیکا، عضو افتخاری انجمن مطالعات ایرانی در آمریکا و کتابشناس آثار فارسی در دانشگاه هاروارد بود.

یادداشت‌های محمدعلی فروغی آخرین کتاب منتشر‌شده از اوست و آخرین یادداشت او با عنوان تازه‌های ایران‌شناسی در زمینه‌ فرهنگ، تاریخ و ادبیات، در تازه ترین شماره مجله بخارا منتشر شده است.

آقای افشار قرار بود در ماه سپتامبر ۲۰۱۱ در رشته تاریخ از دانشگاه اسکاتلند دکترای افتخاری بگیر

2005

سينا سعدی

سخنان ايرج افشار در باب انقلاب مشروطه

ايرج افشار محقق، ايران شناس و کتابشناس ايرانی روز چهارشنبه هفتم دی ماه به دعوت انتشارات "فرزان روز" درباره انقلاب مشروطه سخن گفت و تاکيد کرد که اشکال عمده در تاريخ مشروطيت ما، به غير از مسائل خود مشروطه نبودن کتابهای صحيح و اصيل است.

پيش از شروع سخنرانی علی دهباشی سردبير مجله بخارا در سخنانی زندگينامه فشرده ای از دکتر افشار ارائه داد و سپس وی در سخنانی موجز و مختصر سه موضوع را درباره انقلاب مشروطه مطرح کرد. يعنی مجالس مشروطيت، کتابها و تواريخ مشروطه و اسناد و مدارک مربوط به مشروطيت.

دکتر افشار به مجالس مشروطه بيشتر از اين ديدگاه پرداخت که چه دوره هايی از مجلس دچار وقفه يا تعطيل بوده است. اين بخش جالب ترين بخش سخنان آقای افشار بود. او گفت مجلس اول بدون اشکال و خونريزی به وجود آمد ولی هنوز دوران زندگی خود را به پايان نبرده بود که به سبب درگيری با محمد عليشاه به توپ بسته شد و بين آن و مجلس بعدی فاصله افتاد.

سخنران که پيشتر نيز ياد آور شده بود محضر عده ای از رجال مشروطه را درک کرده و با آنها درباره انقلاب مشروطه صحبت کرده است، در اينجا يادآور شد که چند بار از سيد حسن تقی زاده شنيده است که می گفت: "اگر ما با محمد عليشاه راه آمده بوديم و جوانی نکرده بوديم معلوم نبود به سرنوشت های بعدی دچار شويم."

وی افزود به هر حال بين مجلس اول و دوم دوازده ماه و بيست روز فاصله افتاد و در زمان مجلس دوم هم در واقع شاهی وجود نداشت که موجب درگيری تازه ای شود. چون احمد شاه در سنين کودکی بود و عضدالملک – نايب السلطنه – هم که شخص سليم النفسی بود زود مرد. "پس از او دچار يک تحصيلکرده اکسفورد به نام ناصرالملک شديم که مستبد ترين مستبدها بود. او بيشتر ميل داشت در اروپا زندگی کند و در ايران صاحب مقام باشد. با بختياری ها ساخت و مدت چند سال بختياری ها در حقيقت همه کاره مملکت بودند."

افشار درباره سرنوشت مجلس دوم گفت که اين مجلس به اولتيماتوم روس برخورد کرد و همين ناصرالملک به يفرم خان آزاديخواه دستور داد که مجلس را ببندد و بست. مجلس دوم به اين ترتيب پايان گرفت.

بين مجلس دوم و سوم ۳۵ ماه فاصله افتاد. در اين مدت دولت قدرت بلامنازع بود. مجلس سوم هم وقتی تشکيل شد دچار عواقب جنگ بين الملل اول گرديد که مهاجرت مشروطه خواهان را در پی داشت.

ميان مجلس سوم و چهارم يک سال و بين مجلس چهارم و پنجم پنج سال وقفه افتاد. "در واقع از زمان تشکيل مجلس اول تا تشکيل مجلس پنجم مدت ده سال مجلسی وجود نداشت، [در اين ده سال] حکومت در دست ناصرالملک و بختياری ها و امثال وثوق الدوله و ديگران بود."

بنا به گفته دکتر افشار در زمان رضاشاه مجلس فترتی نداشت برای آنکه رضاشاه اصرار داشت که مجلس در صحنه سياست باقی بماند. اين وضع تا زمان جنگ جهانی دوم، يعنی زمان مجلس سيزدهم ادامه داشت. اما مجلس سيزدهم را که با سوم شهريور بيست مصادف شد، تمديد کردند. "چيزی که اصلا در قانون اساسی پيش بينی نشده بود، اما به علت حضور قشون خارجی در کشور برگزاری انتخابات ميسر نبود و ناگزير مجلس خود به خود تمديد شد."

مجلس پانزدهم به واقعه آذربايجان [سال ۱۳۲۴ شمسی که فرقه دمکرات آذربايجان را جدا کرد، و حکومت مستقل تشکيل داد] برخورد کرد و دوره اش سرآمد. در اين مدت قانونی گذشته بود که تا زمانی که قوای خارجی در کشور حضور دارد انتخابات برگزار نشود و چون در واقعه آذربايجان قوای شوروی در کشور حضور داشت مدتی طول کشيد تا مجلس شانزدهم تشکيل شود.

"مجلس هفدهم با رفراندوم دکتر مصدق منحل شد"

آقای افشار در اينجا يادآور شد که پس از تغيير قانون اساسی حق انحلال مجلس به شاه داده شده بود، يعنی دولت می توانست انحلال مجلس را از شاه تقاضا کند ولی مصدق اين کار را نکرد و دولت رأساً از طريق رفراندوم دست به اين انحلال مجلس زد.

به گفته سخنران کسی از مصدق پرسيد که چرا به صورت قانونی تقاضای انحلال مجلس را نکرديد، در جواب گفت که اگر اين تقاضا را کرده بودم قانون اساسی را که به شاه اختيار انحلال مجلس را داده بود، تنفيذ کرده بودم.

به هر صورت مجلس هفدهم از سوی مصدق منحل شد و ديگر مشکلی وجود نداشت تا مجلس بيستم که سه ماهی بيشتر طول نکشيد و به تقاضای دکتر امينی شاه آن را منفصل کرد و پس از آن مواد ششگانه انقلاب سفيد به وسيله شاه به رفراندوم گذاشته شد.

دکتر افشار در يک مرور گذرا درباره مجالس مشروطه گفت ۱۶ سال از عمر مجلس در دوره قاجار گذشت، ۲۰ سال در دوره رضاشاه ( از زمان کودتای ۱۲۹۹ تا شهريور بيست )، ۱۲ سال از شهريور بيست تا کودتای ۲۸ مرداد که کشور دچار مسائل مختلف حزبی و فکری بود، ۲۵ سال هم در زمان محمد رضاشاه، و در اين فواصل قانون اساسی پنج بار تغيير کرد.

- بار اول برای تغيير سلطنت از قاجار به پهلوی - بار دوم تفسير ماده استقلال قضات در زمان وزارت دادگستری علی اکبر داور. - بار سوم برای تفسير ايرانی الاصل بودن ملکه در ازدواج وليعهد با فوزيه. - بار چهارم برای دادن حق انحلال مجلس به شاه. - بار پنجم پس از انحلال مجلس بيستم و تصويب مواد ششگانه انقلاب سفيد.

کتابهای مربوط به انقلاب مشروطه

ايرج افشار بخش دوم سخنان خود را چنين آغاز کرد که "با اين وضع مجالس سوالی که پيش می آيد اين است که آيا تاريخ صد ساله اخير را می توان به عنوان تاريخ مشروطيت نوشت؟ يا آنکه مشروطيت تنها همان دوره کوتاهی بود که جنبه آرمانی آن غالب بود؟"

آقای افشار گفت پس از قضايای به توپ بستن مجلس و ماجراهای باغ شاه مشروطه خواهان تهران را گرفتند و دوره بازگشت به آرمان های اوليه انقلاب مشروطه پيدا شد، اما اين پايه ها با دو قتل سياسی، يکی ترور اتابک و ديگر قتل بهبهانی متزلزل شد و اوضاع به گونه ای تغيير کرد که حتا دو حزب دمکرات و اعتداليون که همزمان با مشروطه به وجود آمده بودند و تمرين دمکراسی آغاز شده بود، از بين رفت. "بنابراين من تعجب می کنم که تاريخ صد ساله اخير را به عنوان مشروطيت می نويسند. مجلس البته کم و بيش باقی ماند اما اصول آزادی، اصول دمکراسی و اصول مشروطيت باقی نمانده بود."

دکتر افشار در اينجا به کتابهايی که درباره انقلاب مشروطه نوشته شده پرداخت و گفت وقايع مجلس اول و سپس مجلس دوم که پيش آمد ابتدا عده ای اشخاص با صلاحيت و علاقه مند، مانند ناظم الاسلام کرمانی، شريف کاشانی و ديگران، به ثبت و ضبط وقايع پرداختند. اينها آنچه را ديده و شنيده بودند يا احياناً در جرايد خوانده بودند، به صورت وقايع نگاری نوشتند. تا اينکه احمد کسروی، "شايسته ترين فردی که می توانست اين تاريخ را بنويسد به ميدان آمد و تاريخ مشروطه را نوشت."

اما خوب که به اين کتاب نگاه بکنيم می بينيم تاريخ مشروطه يک کتاب بی منبع و مأخذ است. برای اينکه جز تاريخ بيداری ناظم الاسلام، منبعی وجود نداشته که کسروی بتواند از آن استفاده کند. "پاره ای منابع را هم که اسم بردم هنوز چاپ نشده بود و کسروی از وجود آنها بی خبر بود."

بنابراين کسروی برای نوشتن تاريخ مشروطه به تاريخ بيداری ناظم الاسلام و مقداری نوشته های روزنامه ها متکی بود. روزنامه های دوره مشروطه هم دو دسته بودند. آنها که در خارج از کشور چاپ می شدند مانند حبل المتين که وقايع را چهار پنج ماه بعد انعکاس می دادند. يعنی زمانی که ديگر دير بود تا کسی توضيح بدهد اين چيزهايی که نوشته اند احياناً درست نيست و اصلاح کنند.

فرصت اصلاح از دست رفته بود. جرايد داخل هم "در واقع جرايد مباحثاتی بودند و وقايع نگاری در آنها جريان نداشت." با وجود اين کسروی ناچار بود از اينها استفاده کند.

به گفته آقای افشار کسروی برای نوشتن تاريخ خود اعتقاد چندانی هم به سوال از رجال عصر مشروطه نداشت. بعدها هم که مهدی ملک زاده تاريخی در باب انقلاب مشروطه نوشت کتابش به اهميت تاريخ مشروطه کسروی نبود. او چهل سال پس از انقلاب مشروطه کتاب خود را نوشت و به نوشته روزنامه ها هم توجه زيادی نداشت. می ماند کتابهايی که يکی دو تن از خارجيان نوشته اند. ادوارد براون که کارش تا حدی جنبه وقايع نگاری دارد و جنبه تحليلی آن کم است و اخيرا هم خانم "آفاری" که کتابش برای دانشجويان آمريکا قابل استفاده است.

دکتر افشار سپس يادآور شد که ماشاء الله آجودانی هم اخيرا کتابی در باب انقلاب مشروطه نوشته، اما کتاب او بيشتر جنبه های روشنفکری انقلاب مشروطه را مد نظر دارد و وقايع در آن حضور جدی ندارد. در صورتی که وقايع است که اهميت درجه اول دارد چون اگر آدم نداند که چه اتفاق افتاده استنباط درست و کاملی هم نخواهد داشت. رويهمرفته آقای افشار نتيجه گرفت که "ما برای همان مشروطه ای هم که مشروطه نبود کتاب اساسی نداريم."

سخنران در بخش سوم سخنان خود به پاره ای اسناد و مدارک اشاره کرد و يادآور شد که سند بايد درست و بی خدشه باشد. در سالهای اخير هم پاره ای اسناد منتشر شده است اما ما هنوز راه استفاده از اسناد را با کيفيت مطلوب فرانگرفته ايم و بايد در اين زمينه بيشتر کوشش کنيم. وی در پايان به سوال های حاضران پاسخ گفت و از جمله در پاسخ سوالی که به کتابهای فريدون آدميت درباره انقلاب مشروطه نظر داشت گفت که آدميت مورخ برجسته ای است اما کتابهايش

=======================================درباره مقدمات مشروطه است، نه خود مشروطيت.

کتاب شناسی مشروطيت از زبان ايرج افشا

سيروس علی نژاد

آقای افشار بر اين باور است که اگر همه حرکات بعد از دوره محمد شاه را به حساب مشروطيت بگذاريم، از نظر متد تاريخ نويسی درست نيست

با ايرج افشار، کتابشناس معروف درباره کتابشناسی انقلاب مشروطه به گفتگو نشتسيم. سخن از اينجا آغاز شد که برای کتابشناسی انقلاب مشروطه از کجا بايد آغاز کرد؟ از زمان ميرزا فتحعلی آخوند زاده و ديگر منورالفکران آن زمان يا از زمان های بعد، زمانی که انقلاب مشروطه رخ داد؟

http://www.bbc.co.uk/persian/worldnews/story/2006/07/060714_mv-constitution-cy-intv-afshar.shtml

http://fa.wikipedia.org/wiki/ایرج_افشار

http://www.ketabname.com/main2/lists/from_this_author.php?id=10-2-1-1&chlang=fa

http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=1291059

زندگینامه [ویرایش]

ایرج افشار تحصیلات ابتدایی را در دبستان «زرتشتیان» و «شاپور تجریش» به انجام رساند. سپس وارد دبیرستان فیروز بهرام شد و در سال ۱۳۲۴ گواهینامهٔ دبیرستانی را در رشتهٔ ادبی اخذ نمود. از سال ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۸ در دانشکده حقوق دانشگاه تهران در رشتهٔ قضایی تحصیل کرد و رساله خود را با عنوان «اقلیت‌ها در ایران» ارائه کرد. در سال ۱۳۲۹ به عنوان دبیر در دبیرستان‌های تهران شروع به تدریس کرد. در سال ۱۳۳۰ به تشویق محمدتقی دانش پژوه به کتابداری در کتابخانه دانشکده حقوق دانشگاه تهران پرداخت. در سال ۱۳۳۱ مجله «فرهنگ ایران زمین» را بنیان گذارد. همکاران وی در تأسیس این مجله عبارت‌اند از محمدتقی دانش‌پژوه، منوچهر ستوده، مصطفی مقربی، عباس زریاب خویی.

از سال ۱۳۳۳ تا سال ۱۳۳۵ سردبیر مجله سخن بود که صاحب امتیاز آن دکتر پرویز ناتل خانلری بود. از سال ۱۳۳۷ تا سال ۱۳۵۷ مدیر و سردبیر مجله «راهنمای کتاب» بود که صاحب امتیاز آن دکتر احسان یارشاطر بودند. همچنین از سال ۱۳۳۷ به تدریس در دانشسرای عالی وابسته به دانشگاه تهران پرداخت.

  • در سال ۱۳۴۱ به ریاست کتابخانه ملی ایران رسید. در سال ۱۳۴۲ به ریاست مرکز تحقیقات ایران‌شناسی دانشگاه تهران رسید.

  • در سال ۱۳۴۲ فهرست نگاری مجموعه کتاب‌های چاپی فارسی دانشگاه هاروارد آمریکا را به انجام رساند. از سال ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۸ رئیس کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران بود. از سال ۱۳۴۸ تا سال ۱۳۵۷ دانشیار و سپس استاد رشته تاریخ در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران بود. در سال ۱۳۷۴ فهرست‌نگاری نسخه‌های خطی فارسی در «کتابخانه ملی اتریش» در وین را بعهده گرفت و انجام داد.

او تحقیقات ارزشمندی درباره ایران‌شناسی و کتاب‌شناسی انجام داد که این تحقیقات در نشریات معتبر ایرانی و خارجی منتشر شده‌است. از او به عنوان پدر کتابشناسی ایران یاد می شود.

ایرج افشار بعد از ظهر چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۹ در بیمارستان جم تهران درگذشت.

bottom of page